در حال بارگذاری ...
جمعه 31 مرداد 1404
tvu.ac.ir

8 آبان سالروز شهادت بسیجی 13 ساله و روز نوجوان گرامی باد.

هشتم آبان ماه روز "نوجوان" است. این روز به یاد شهادت یک نوجوان سیزده ساله در اوّلین ماه های جنگ تحمیلی، روز نوجوان نامیده شده است. در هشت آبان 1359، «حسین فهمیده» سیزده ساله به شهادت رسید. او یکی از 36 هزار دانش آموز شهید ایرانی است.

حسین فهمیده در سال 1346 در روستای سراجه شهر قم به دنیا آمد. در بحبوحه انقلاب، حسین یازده ساله، از قم اعلامیّه می آورد و در روستا پخش می کرد. حتّی چندبار ضد انقلاب ها کتکش زده بودند تا دست از این کارها بردارد امّا او منصرف نشده بود.

مدّتی بعد، ضدّ انقلاب اوضاع کردستان را به هم ریخت. حسین از طریق بسیج، خودش را به کردستان رساند، امّا به خاطر کمی سنّ و کوتاهی قد، بچه های سپاه برش گرداندند و از خانواده اش تعهّد گرفتند تا دیگر به کردستان نرود.

وقتی که رژیم بعثی عراق در 31 شهریور 59 به ایران حمله کرد، حسین در خانه بند نشد. زود خودش را به خوزستان رساند. آن جا آن قدر اصرار کرد تا قبول کردند بماند. مدتّی بعد با دوستش محمّدرضا شمس زخمی شدند. آن ها را به بیمارستان ماهشهر بردند. حسین و محمدرضا تا حالشان خوب شد، دوباره به جبهه برگشتند. امّا اینبار فرمانده اجازه نمی داد حسین به خط مقدم نبرد برود.چند روز بعد، حسین با کلی لباس و اسلحه عراقیها پیش فرمانده شان آمد. فرمانده با کمال تعجب فهمید که او اینها را با دست خالی از عراقیها غنیمت گرفته است. همین شد که به حسین اجازه داد تا دوباره به خط مقدم برگردد.

روز هشتم آبان 1359، حسین فهمیده و محمدرضا شمس، در نزدیک ترین سنگرها به دشمن، کنار هم بودند. محمّدرضا مجروح شده بود و حسین، با سختی ، دوستش را به عقب رساند تا مداوا شود.

امّا حسین فهمیده در پشت خط نماند. دلش رضا نمی داد که سنگرشان را خالی بگذارد. او وقتی به سنگر رسید که پنج تانک عراقی، مغرورانه رجز می خواندند و پیش می آمدند تا رزمندگان ایرانی را محاصره کنند و بعد همه شان را به قتل برسانند. تنها راه پیش روی حسین فهمیده، فداکردن خودش برای نجات همرزمانش بود. حسین سیزده ساله، آخرین نارنجک های باقی مانده را به خود بست و به سمت تانک ها حرکت کرد. در همین فاصله، تیری به پای حسین خورد امّا او کوتاه نیامد. با همان پای زخمی، کشان کشان خودش را به اوّلین تانک رساند و ضامن نارنجک ها را کشید.با صدای انفجار تانک جلویی، چهار تانک دیگر ، با این خیال که رزمندگان اسلام حمله کرده اند، فرار را برقرار ترجیح دادند. بقیّه رزمنده ها تازه متوجّه نقشه دشمن برای محاصره شان شدند. آن ها با فکر این که نیروی کمکی آمده، جان تازه ای گرفتند و چهار تانک درحال فرار را هم نابود کردند. یکی از همان روزهای سرد پاییزی، ساعت هشت صبح، رادیو برنامه های عادی اش را قطع کرد و خبر عملیّات شهادت طلبانه یک دانش آموز سیزده ساله را پخش نمود. پشت آن، پیام حضرت امّام خمینی (ره)را خواند: «رهبر ما آن طفل سیزده ساله‌ای است که با قلب کوچک خود ـ که ارزشش از صدها زبان و قلم‌ ما بزرگ تر است با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.»

حتّی تلویزیون هم، شب همین خبر را اعلام کرد. همان موقع مادر حسین گفت: «به خدا این دانش آموز حسین بوده است.» پدر باور نمی کرد امّا مادر باز قسم می خورد. یکی، دو هفته بعد برادر محمّدرضا شمس به در خانه شهید حسین فهمیده رفت و کلّ ماجرا را برایشان تعریف کرد و به آن ها قول داد تا تکه های باقیمانده از پیکر حسین را بازگرداند تا آن را دفن کنند.

حسین فهمیده تنها شهید دانش آموز سیزده ساله ما نیست. «بهنام محمدی» هم یک دانش آموز دوازده ساله خرمشهری بود که در کوچه پس کوچه های شهرش آنقدر جنگید تا به شهادت رسید. «سحاب خیّام» هم بود. دختر دانش آموز دوازده ساله سوسنگردی‌ای که آنقدر با دست خالی با بعثی ها جنگید تا آن ها را عاجز کرد و بعد به شهادت رسید.